بعد از اخری، بعد از نوشتن اون نامه، داشتم آل احمد رو به سمت کردستان میومدم که در مورد این داستان کنکور یه فکری از سرم گذشت. که این که فرض کن مثلا تصادف کرده بودی. چندین هفته بستری بودی و درد می کشیدی و نمی تونستی درس بخونی. یا مریضی سختی گرفته یودی. یا خلاصه هر گرفتاری دیگه ای مثلا فیزیکی پیدا کرده بودی و نمی تونستی درس بخونی. آیا در اون صورت هم باز خودتو مقصر می دونستی و سرزنش می کردی؟
این داستان کار و بیکاری و دکتر و همه ی اون آت و آشغالای دیگه ای که پیش اومد هم شاید کم از مریضی و تصادف نداشت. با این تفاوت که اونا فیزیکی بودند و این فکری. واقعا تمرکز توی اون شرایط کار آسونی نبود و وقتی هم که تلاش کردم شدنی نبود. بهر حال من همین بودم. همین ... بودم. نه اون چیزی که باید یا میتونستم باشم.