924

...Was he the one, causing pain? With his careless dreaming

924

...Was he the one, causing pain? With his careless dreaming

غرور و افتخار

آخرین باری که از شغلم و کاری که دارم عمرم رو روش میگذارم احساس غرور کردم و به خودم افتخار کردم کی بوده؟ یادم نمیاد. 

اومدن توی این کار هرچند تجربیات ارزشمند زیادی داشته ولی غرورم رو خیلی خدشه دار کرده. شدم اون کوسه ای که که بر اساس توانش توی بالا رفتن از درخت داره سنجیده و قضاوت میشه. اگر اومدن این آدم جدید سبب بشه که من بتونم روی کار مورد علاقه و تخصص خودم فوکوس بکنم خیلی هم خوبه. در واقع شرایط  منصفانه تر می شه. اون میتونم توان واقعی ام رو نشون بدن.

این البته جدای از اینه که بهرحال من دارم عمرم رو صرف بزرگ کردن کاری می گذرونم که ازش کمترین بهره رو می برم. و اینکه بخاطر این هنوز تحمل می کنم که متاسفانه الان آپشن دیگه ای برام وجود نداره. نه بیز شخصی و پلن مشخصی براش دارم. و نه موقعیت شغلی آماده ی دیگری که سوییچ کنم. سر جمع هم به این نتیجه رسیدم که نمی خوام موقعیت خانوادگی ام وساپورت خانواده رو را قطع کنم. حداقل تا وقتی که قرض خونه رو تسویه نکردیم. اگر تونستم زمینه ی اولیه  بیز رو بچینم در حد پایه فقط، که بدونم روزی که در اومدم از اینجا میدونم دارم سراغ چه کاری می رم اون موقع به سوییچ روی کار خودم  فکر خواهم کرد. 

با اتفاقاتی که تا امروز افتاده برنامه ی فعلی ام اینه: روزها از کار توی حوزه ی خودم لذت ببرم و جایگاهم رو فعلا حفظ کنم. در عین حال گوش به زنگ موقعیت های جدید شغل دیگه باشم. در وقت های آزادم تلاش کنم پایه های یه بیز دیگه رو بریزم (البته به MBA خوندن هم فکر می کنم به عنوان تقویت رزومه که اونوقت باید جایگزین بیز بشه) یا کتاب بخونم و لذت ببرم و سوادم رو افزایش بدم و روحیه ام رو بسازم و بالا ببرم. ورزش کنم و از خانواده ی قشنگم لذت ببرم.


8/12/91

 12:05 ظهر سه شنبه

دفتر


نظرات 1 + ارسال نظر
پنبه جمعه 11 اسفند 1391 ساعت 11:17

یک لایک گنده واسه این پست!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد