924

...Was he the one, causing pain? With his careless dreaming

924

...Was he the one, causing pain? With his careless dreaming

مدیر فروش

دیروز دوباره پیش اسکن بودم. آقای مدیر فروش نیومدند. و اسکن می فرمایند تو فراری دادیش! تو سیگنال منفی بهش دادی، وگرنه طرف یه ماه بیکار بود که بیاد، یه هفته هم بخاطر تو معطل شد، دلیلی نداشت که نیاد.

ومن تو اون لحظه نخواستم بهش بگم که بخاطر عوض شدن حرف شما نیومد! و بعدا به فکرم رسید که می تونستم با جمله بندی اینکه توقعش جور دیگه ای براش ایجاد شده بود، بهش بگم که یعنی دست گل خودت بوده. به پسره هم قول داده بودم که به اسکن نگم.

این بار تصمیم گرفتنم از دفعه ی قبل که در مورد اومدنش داشتم تصمیم می گرفتم خیلی سخت تره. این بار به شدت حس این رو دارم که تا گردن تو کثافت دارم غوطه می خورم. اینکه موندن توی این کار مگه چقدر ارزش داره؟ راست راست داره توی چشم من نگاه می کنه میگه انتخاب شما اشتباه بوده، شما به درد این کار نمی خوری و من میخواستم درستش کنم که نشد (شما نگذاشتی!). بعد من چه اصراری دارم حتما سر این کار باشم؟ مگه من به زور وایسادم اینجا که نگذارم شما پول در بیارید؟ بعد شروع کرده اشکالات من توی کار فروش رو شمرده. با یه استاندارد بالا توی فروش حرفهاش درست بود و منطقی و من بیشترش رو قبول داشتم. و من بهش گفتم که از اول هم من به هردوشون گفته بودم که من فروشنده نیستم. میگه تو نباید قبول می کردی. واقعا اگر مدیر مستقیم من فکر می کنه که تهش با من به نتیجه نمی رسه، و این کار باید دست یه مدیر فروش باشه و اون دو تای دیگه هم احتمالا باهاش مخالف نیستند چه بسا اینو جلو انداختن که کثافت کاریش رو انجام بده، واقعا من چه اصراری دارم که حتما من هم باشم؟ بعد هر روز صبح با چه انگیزه ای میخوام بلند شم برم سر کار؟ که بیشتر بفروشم که شرکت و شرکا بیشتر در بیارن که کجا رو بگیرم؟ که بعدش هم باز به من به چشم یک مانع توی کار نگاه بشه. یا شاید بیشتر بفروشم که توانایی ام اثبات بشه؟ اولا که به کی؟ به هیئت مدیره؟ اصلا فکر کن بشه! که چی؟ دوما فروش بیشتر هنر من نیست که. هنر مدیر فروشه!

از اون طرف من روی این کار این همه زحمت کشیدم. حالا دو دستی تحویل بدم برم؟ بذارم اسکن هر برنامه ای که میخواد پیاده کنه؟ آدمش رو بیاره و من رو زمین بزنه؟

تازه من شکایتم رو به کی ببرم؟ به هاشم که حتی وقت 5 دقیقه حرف زدن با من رو نداره؟

باز از اون طرف من نمی خوام تا وقتی یه کار جدید پیدا نکردم، در آمدم رو قطع کنم. ضمن اینکه از بیکاری دنبال کار بودن خیلی سخت تره تا وقتی که از سر یه کار میری بیرون. از اون طرف موندن، مثل موندن توی یه جای غصبیه. و من نه عادت دارم و نه دوست دارم که جایی باشم که اجبار شده باشم به کسی.



14 اسفند 91
(ساعتش رو نمی دونم ولی فایل میگه 5 صبح که فکر نکنم درست باشه)

عمل

اینجوری کار می کنه: یه مدت می خزه و می یاد. به هر بار درخواستش جواب مثبت داده میشه. راهش رو صاف و روون می کنه . تبدیل به یه Response  اتوماتیک میشه. بعد احساس نیاز به خودش ایجاد می کنه. بعد سوار زندگیت میشه و یکی یکی چیزایی رو که برات مهمن ازت میگیره. اجرای کارای مهم رو به تعویق میندازه و کنسل می کنه. و تو رو به تنفر از خودت نزدیک تر.

...

اینجوری کار می کنه.