داشتم در مورد هواپیماهای جنگنده میخوندم. Lockheed Martin F-22 Raptor (در راستای گیره ی کاغذ!) . و دوباره احساس کوچیکی بهم دست داد. یه عده اونجا دارن به چی و کجا ها فکر می کنند و من در اینجا درگیر چی و کجا. ذهن من در گیر چیه و ذهن اونا چی؟ مشکل و بحران زندگی من چیه و در چه حدیه و مال اونا چی؟
***
صبح تو ماشین زیر پل تقاطع کردستان وملاصدرا به این فکر می کردم که آدم های موفق عکس العمل هاشون، موضعشون و نگرششون نسبت به اتفاقات و وقایع زندگی متفاوته. اونا کمتر احساس شکست می کنند. یعنی اتفاقات ناهنجار رو شکست نمی بینند. و اگر بهشون بگی شکست خوردی میگن چی؟ شکست؟ یعنی چی؟ نه این که نفهمن چی شده ولی بیشتر اتفاق افتادن قضیه رو می پذیرند ولی نپذیرفتن نتیجه رو با اقدام برای رد شدن یا اصلاحش بر می دارند. ترس از اشتباه کردن ندارند. و حتی بعدش شاید اعتراف به اشتباه بکنند ولی توش گیر نمی افتند. پشیمونی ندارند. بیشتر اتفاق رو افتاده می بینند و نسبت بهش کاری می کنند. اسکن شاید این طوریه. علیرغم تمام سوتی هایی که داده و میده و نتایج بدی که به بار میاره من تا حالا ندیدم با حس شکست، نا امیدی یا پشیمونی حرف بزنه.
چه چسبید! مخصوصا قسمت دوم..