924

...Was he the one, causing pain? With his careless dreaming

924

...Was he the one, causing pain? With his careless dreaming

6 صبح

صبح 6 به بعد دیگه خوابم نبرد. یعنی خوابیدن سخت تر از بیدار موندن بود. بلند شدم یه گشتی تو خونه زدم ولی دیدم هیچ کار ندارم دوباره برگشتم تو رختخواب. بازم خوابم نبرد. دوباره حدود 7 پا شدم.


شبش خیلی بدخوابیدم. همش خوابهای مزخرف. از همه چی و همه کس ... و حتی از چیزهای سوپر بی ربط و آهنگ های بی ربط تر که تو مخم افتاده بود. اصلا انگارکل شب بیدار بودم.

انگار سکوت اول صبح با سکوت زمان های دیگه فرق می کنه. خالص تره. ساکت تره. نه اینکه دسی بل صدا پایین تر باشه ولی سکوت تره. 


اول صبح عجیبه. اون آب هم نخورده است که گرد و غبارش خوابیده. انگارچیزها شفاف ترن. دنیا کمی ساده تره. یک حس عجله توش هست که باید سر کار یا هرجای دیگه ای بری ولی اون زمانی هستش که واقعا میتونی احساس تنهایی بکنی. واقعا تنها. واقعا پیش خودت باشی.

ازم گذشت که من تو این ده ساله چی بدست آوردم. چی کار کردم؟ جز فکر کردن. فقط  فکر کردم. فکر و خیال. فقط فکر. واقعا اگه این انرژی رو که این همه توی فکر کردن و بررسی کردن و قانون در آوردن و کشف کردن طرز کار دنیا و درست کردن یک مرام و روش و این چیزها خرج کردم اگر صرف یه کار می کردم نتیجه چقدر فرق داشت. کل عمرم رو دارم سر این چهارراهی می گذرونم که جلومه. 


نمی دونم. گذروندن عمر تو بلا تکلیفی می دونم خوب نیست. و چیزی نیست که من می خوام. شاید راه حل دلو به دریا زدن برای و شانسی انتخابش کردن نیست. پیدا کردنشه. هرچقدر هم سخت. هرچقدر هم آزار دهنده. هر چقدر وقت گیر.


پنج شنبه - 30 آذر 91
12:26 ظهر - دفتر
نا تمام رها شده

نظرات 1 + ارسال نظر
پنبه سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 12:08

بی صبرانه منتظر دیدن روزی هستم که یکی از اون مسیرها رو با دل خوش انتخاب کردی و داری توش حرکت می کنی.. راه میری یا می دوی مهم نیست.. حرکت تو مسیره رو آرزو دارم!

یکی از همین روزها.. میدونم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد